اینجاییم تا از جغرافیای امید سخن بگوییم
خاستگاه، تنها نقطهای بر نقشه نیست؛
که آغاز سفریست به عمقِ خاک،
برای یافتنِ معنا...
جیمیسون سوج (Jamison Savage)

تصور کنید مردی را که هیاهوی دنیای مالی نیویورک را رها میکند تا در دورافتادهترین و مرتفعترین نقاط آتشفشان «بارو» در پاناما، خانه کند. جیمیسون سَوِج (Jamison Savage) یک کشاورز معمولی نیست؛ در «فینکا دبورا»، جایی که ابرها زمین را میبوسند، او قهوههایی از نژاد «گیشا» را پرورش میدهد که نه در خاک، بلکه در «همزیستی» (Symbiosis) با جنگل نفس میکشند.
کیمیاگر ابرها
جیمیسون سوج | فینکا دبورا، پاناما | ارتفاع: ۱۹۰۰+ متر
او معتقد است قهوه باید طعمِ محیطش را بدهد: طعمِ مه، طعمِ خاکستر آتشفشان و طعمِ سکوت. روشهای فرآوری او مانند «تخمیر کربنیک» (Carbonic Maceration)، مرزهای طعم را جابجا کرده است. قهوهی او، تنها یک نوشیدنی نیست؛ عصارهای از جسارتِ انسانی است که میخواهد کمال را در ناپایدار ترین شرایط خلق کند.

آسناکش توماس (Asnakech Thomas)
در سرزمینی که قهوه متولد شد، زنی ایستاده است که افسانهها را بازنویسی میکند. آسناکش توماس، تنها بانوی صادرکننده قهوه در اتیوپی، قصهای پر از زخم و افتخار دارد. او زندگی آرام در اروپا را رها کرد و به خاک مادری بازگشت تا در میانهی جنگهای قبیلهای و آتشسوزیهایی که مزرعهاش را تهدید میکردند، امید را بکارد.
ققنوس درهی آمارو
آسناکش توماس | آمارو گایو، اتیوپی

آسناکش تنها قهوه نمیکارد؛ او مدرسه میسازد، تیم فوتبال برای جوانان تشکیل میدهد و به زنان قبیلهاش یاد میدهد که چگونه صاحب دسترنج خود باشند. قهوههای «آمارو گایو» که روی تختهای آفریقایی و زیر آفتاب سوزان خشک میشوند، طعمِ اصالت میدهند. طعمِ زنانی که تسلیم نشدند. هر دانه از این قهوه، گواهی است بر قدرت و پایداری.

اگر جیمیسون شاعرِ جنگل است و آسناکش نگهبانِ اصالت، دیهگو برمودز «مهندسِ طعم» است.
در مزرعهی «الپارایسو» در کلمبیا، سنت کشاورزی با دقیقترین تکنولوژیهای روز پیوند خورده است. دیهگو به طعمهای تصادفی اعتقادی ندارد؛ او طعمها را «طراحی» میکند.
با استفاده از بیوراکتورهای پیشرفته و تکنیک انقلابی «شوک حرارتی» (Thermal Shock)، او و تیمش در شرکت «Indestec» پتانسیلهایی از دانه قهوه را آزاد میکنند که قرنها پنهان مانده بود. او با مولکولها بازی میکند تا قهوهای بسازد که طعمِ هلو، ماست توتفرنگی یا گلهای کمیاب را تداعی کند. داستان دیهگو، داستانِ وسواس برای کمال است; جایی که علم در خدمتِ هنر قرار میگیرد.
مهندس طعمها
دیهگو برمودز، پیشگامِ شوکِ حرارتی
و اکنون این میراث، در دستانِ شماست!
این میراث را از دوردستها به خلوتِ شما آوردهایم.
هر فنجان قهوه امیدبخش، برای تجربه بیبدیل شما کالیبره شده است.

وضوح
CLARITY

وضوح
CLARITY

بافتار
TEXTURE

بافتار
TEXTURE

کشف
DISCOVERY

کشف
DISCOVERY
تجربهای از شفافیت طعم
فنجانی پر پیچش، همچون طرهی یار
تجربهای از لامسه دهانی بینظیر
مکاشفهای ژرف در عطرها و طعمها

«خاستگاه»؛ نه نقطهای بر نقشه، که آغاز سفریست دراز
دانه، ظرفیست پر از صبوری سالها.
سرشتاش با گذر زمان آمیخته و روایتاش شنیدنیست.
چنانچه به دقت به زمزمهاش گوش فرا سپاریم؛ از دستان پرمهر کشاورز سخن گوید، از آغوش گرم خاک، از تابش مهر آفتاب، از لطافت باران و از سالها صبوری و استقامت انسانهایی که زندگیشان را خالصانه برای آنچه امروز در اختیار داریم ایثار کردهاند.
اما راستاش را بخواهید، آنها توأمان بویی از «امید» را نیز به مشام میرسانند.
امید برای اثرگذاری در جریان زندگی انسانی که کشاورز دورادور چهرهای از او در ذهنش تصویر کرده است و آن امید را با عشق در دانه پرورانده است. در واقع، فراسوی تمام تلاشها، امیدی پنهان بوده است و فراسوی هر امید، معنایی در زندگی.
این معنا، همان چیزیست که آنها را ارزشمند میکند.

ای دوست؛
خاستگاه تنها نقطهای بر نقشه نیست؛ آغازِ سفرِ توست.
این دانه را یک محصولِ ساده مپندار. این، ظرفِ کوچکی از زمان است که جوهرهی سالها زیستن را در دل به امانت نگاشته است.
روایتاش را که بشنوی، از استقامت میگوید؛ از تعهد و صبوریِ انسانهایی در دوردست، که اکنون میراثشان در دستانِ توست.
باور داریم در پسِ این استقامت، عطرِ «امید» جاریست؛
امید به ثمر نشستنِ تلاشها،
و امید به اینکه تو در هر جرعه، معنایی تازه بیابی.
این معناست که آن را شایستهیِ دِرَنگی در خلوتِ تو میکند.